هنوز به صورت رسمی آمار تولید تجمیعی خودروسازان برای سال ۱۳۹۶ منتشر نشده و تنها آمار رسمی برای تولید یازده ماهه سال گذشته است اما به نظر میرسد شانس یک شرکت برای رسیدن به عنوان بزرگترین خودروساز خصوصی کشور بالاتر از بقیه باشد.
طبق این آمار به احتمال بسیار زیاد در سال ۱۳۹۶، بزرگترین و پرتیراژترین خودروساز خصوصی کشور شرکت مدیران خودرو خواهد بود که در حال حاضر تولید محصولات ام وی ام و چری را در سایت منطقه ویژه ارگ جدید بم انجام می دهد. این شرکت خودروساز در یازده ماهه اول سال گذشته ۶۵ هزار و ۳۶۹ دستگاه خودرو تولید کرده که به نسبت دوره مشابه سال ۹۵، ۳۲٫۸ درصد رشد را تجربه کرده است.
در صورتی که آمار تولید رسمی سال ۹۶ منتشر شود و مدیران خودرو به عنوان پرتیراژترین خودروساز خصوصی کشور معرفی گردد، شاهد آن خواهیم بود که برای دومین سال پیاپی این خودروساز خصوصی رقیب سرسخت خود را، یعنی کرمان موتور، پشت سر گذاشته است. در سال ۱۳۹۴ شرکت کرمان موتور به عنوان بزرگترین خودروساز خصوصی کشور شناخته می شد و در حال حاضر به عنوان دومین خودروساز خصوصی فعالیت خود را ادامه می دهد.
منبع : اسب بخار
با سلام بعد از اینکه مطلب ۲۵ تا از جدیدترین اسم دختر سال ۹۷ منتشر کردیم بسیاری منتظر این بودند که اسم های جدید پسر هم نیز برای شما قرار دهیم که به قول خود نیز در این باره عمل کردیم و برای شما نیز اسم پسر جدید و امروزی ۹۷ را قرار دادیم که در آن قرار است که کلی اسم جدید و جذاب ایرانی به شما معرفی کنیم که اگر دنبال اسم های جدید میگردید حتما به شما کمک خواهد کرد. تا جایی که ممکن بوده ما سعی می کنیم اسم ها را با معنی های مختلفی که دارد برای شما قرار دهیم چون بسیاری به معنی اسم که می خواهند برای فرزند خود بگذارند حساس هستند و واقعا هم نکته مهمی است که ما سعی کردیم در این مطلب نیز رعایت کنیم همراه ما باشید.
به گزارش مجله اینترنتی ایرسا؛ حقیقت آن است که بسیاری از ما به وجود خورشید بی اهمیت هستیم، آنچنان که حتی در روزهای ابری و بارانی هم می دانیم جایی در بالای سر ما است و به زودی دوباره آن را خواهیم دید. اما آیا حقیقتا می دانیم که خورشید تا چه حد برای سلامت بدن ما اهمیت دارد؟
۱- به خطر افتادن سلامت قلبی
عدم دریافت نور خورشید به معنی آن است که بدن قادر به تولید ویتامین دی نخواهد بود. این ویتامین نقش مهمی در جلوگیری از بیماری های قلبی دارد. به علاوه، پرتوهای فرابنفش نور خورشید فشار خون را تنظیم می کنند. بنابراین بدون وجود نور خورشید، بیشتر در معرض بیماری های قلبی-عروقی قرار می گیریم.
۲- کاهش احتمال بارداری
بدون نور خورشید، هورمون ملاتونین (تنظیم کننده ی خواب و بیداری) به میزان بیشتری در بدن زنان تولید خواهد شد. این هورمون قدرت باروری را کاهش می دهد و به این ترتیب احتمال بچه دار شدن پایین می آید. به علاوه، زنانی که کمتر در معرض نور خورشید هستند در مقایسه با زنانی که نور خورشید را دریافت می کنند زودتر دچار یائسگی می شوند.
۳- اختلال در سیستم عصبی
تحقیقات بیان می کند کودکانی که به میزان کافی نور خورشید دریافت نمی کنند، در زمان بزرگسالی خطر ابتلا به بیماری ام اس در آن ها بیشتر است. این بیماری باعث اختلال در سیستم عصبی مرکزی می شود.
۴- دردهای بدنی
بدون وجود نور خورشید، باید خود را برای دردهای بیشتری در سرتاسر بدن مان آماده کنیم. نور خورشید به گرم شدن ماهیچه های بدن کمک می کند و دردهای ناشی از مشکلات التهابی مثل آرتروز را کاهش می دهد.
۵- احساس افسردگی
بدون دریافت نور خورشید بدن هورمون سروتونین (هورمون شادی) را به میزان کمتری تولید خواهد کرد. اگرچه راه های دیگری هم برای شاد کردن خود وجود دارد اما دریافت همیشگی نور خورشید ساده ترین و طبیعی ترین شیوه است، به ویژه اگر با انجام ورزش همراه باشد.
۶- تضعیف سیستم ایمنی بدن
دریافت کمتر نور خورشید منجر به کم شدن گلبول های سفید خون خواهد شد. با کاهش گلبول های سفید، مقابله با عفونت ها برای بدن دشوارتر خواهد شد.
۷- پوسیدگی بیشتر دندان ها
بدون دریافت نور خورشید حتی دندان ها هم آسیب خواهند دید. تحقیقات نشان داده است کسانی که به میزان کمتری نور خورشید دریافت می کنند مشکلات دندانی بیشتری مثل پوسیدگی دندان ها دارند.
۸- ابتلای همیشگی به اختلال خلقی فصلی
بدون وجود خورشید، ما برای همیشه دچار اختلال خلقی فصلی خواهیم شد که به افسردگی زمستانی معروف است. این اختلال شکلی از افسردگی است که به ویژه در اثر فقدان نور خورشید به وجود می آید. نور مصنوعی نمی تواند به طور کامل جایگزین نور طبیعی خورشید شود.
اگرچه نور خورشید فواید زیادی برای سلامتی ما دارد اما باید به خاطر داشته باشید که دریافت بیش از اندازه ی نور خورشید برای بدن مضر است. پرتوهای فرابنفش نور خورشید می توانند باعث آفتاب سوختگی و مشکلات پوستی و حتی بروز سرطان شوند.
منبع :روز یاتو
انتهای پیام/
رضا جمالی|فیلم «مادری» از فیلمهایی است که به موقع اکران شد، یعنی زمانی اکران شد که چند روز بعدش، روز جهانی زن بود و روز بعد از آن هم در ایران، روز مادر بود. فیلمی زنانه که هم از نامش که مادری است زنانگی فیلم مشخص است و هم از محتوایش. فیلمساز در «مادری» سراغ یک فیلم با لوکیشن شهرستانی رفته است و «مادری» را در شهر مادریاش ساخته است. او اهل یزد است و آنجا را دوست دارد.
به همین خاطر هم هست که همه فیلمهای کوتاهی که پیش از «مادری» نام او را بهعنوان کارگردان بر خود دارند، در یزد تولید شدهاند. توکلی دارای مدرک کارشناسی سینما و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی است و ساخت بیش از ۳۰ فیلم کوتاه و مستند را در کارنامه کاری خود دارد که برای آنها جوایز معتبر و متعدد داخلی و خارجی دریافت کرده است.
نازنین بیاتی، هانیه توسلی، ملیسا ذاکری، مریم بوبانی، آنا زارع، سجاد اسماعیلی و هومن سیدی بازیگران فیلم سینمایی «مادری» هستند که به تهیهکنندگی سیاوش حقیقی در شهر یزد فیلمبرداری شده است. داستان «مادری» درباره زندگی دو خواهر است که یکی عشقش را رها کرده و دیگری عشقش او را رها کرده است. رقیه توکلی خودش نویسندگی این فیلم را به عهده داشته و سیاوش حقیقی، تهیهکننده «مادری» است.
توکلی میگوید: بدش نمیآید در سینمایی که زنانه مینامندش بماند، چراکه او زن است و فیلمهایش هم ناخودآگاه زنانه. کارگردان مادری معتقد است؛ مردهایی که درباره زنان فیلم میسازند، به دلیل اینکه شناخت زیادی نسبت به زنها ندارند، عمدتا در این زمینه نمیتوانند موفق عمل کنند، بنابراین او بهعنوان یک کارگردان زن از اینکه در این سبک از فیلمسازی بماند، هراسی ندارد. «شهروند» بعد از نمایش «مادری» در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر با کارگردان این فیلم سینمایی گفتوگو کرده است. شرح گفتوگو را در ادامه بخوانید:
معمولا ساخت فیلم اول ساخت است؛ شما هم این سختی را تجربه کردید؟
سخت چیز کمی است، چون همه چیزش در یک کلمه خلاصه میشود. شاید در یک کلمه از لفظ سخت استفاده کنیم، اما روند ساخت نخستین فیلم بلند من چیزی بیش از این کلمه است. پیداکردن سرمایهگذار و تلاشکردنها و نگرانی و اضطرابها که مشکل بود، از طرفی هم کار ما در شهرستان میگذشت و این، استرسها را دوچندان میکرد و فشار کارمان بیشتر شده بود، اما درنهایت خوشحالم که این سختیها را پشتسر گذاشتیم و امیدوارم که فیلم در جشنواره با استقبال مردم روبهرو شود و نظر آنها را جلب کند. من قبل از «مادری»، فیلمهای مستند و کوتاه زیادی ساخته بودم و فوقلیسانس ادبیات نمایشی دارم و به دلیل رزومهای که داشتم، عوامل به من اعتماد میکردند و از این بابت دچار مشکل نشدم.
هنگام نمایش فیلم معمولا بهویژه اگر کارگردان فیلم اولی هم باشید، سخت میگذرد. شما چه احساسی خواهید داشت؟
بینهایت اضطراب دارم، چون تاکنون این حس را تجربه نکردهام و احساس میکنم که اصلا نتوانم در سالن بایستم، البته من سر اکران نخستین فیلم کوتاهم در دانشگاه نیز همین اضطراب را داشتم و ته سالن ایستاده بودم و منتظر ایرسا تماشاگران بودم، که خوشبختانه با نظرات مثبتی مواجه شد، این روزها هم همان احساس آن روز به من دست داده است و امیدوارم که پایانش مثل بار اول خوب باشد. باید این موضوع را قبول کنیم که فیلمسازان جوان برای شروع کار مانند من که موضوع کمریسکتری را انتخاب کردم، دست به انتخاب میزنند، موضوعاتی که فکر نکنند قرار است کار عجیب و غریبی انجام دهد. بهشخصه باید فیلمسازی را با اعمال دغدغههای شخصی خودم در آرامش پیش ببرم و فکر میکنم بهترین کار است.
آنطور که از سالهای قبل معروف است، فیلم اولیها، معمولا دچار اشکال میشوند، شما هم بهعنوان کسی که فیلم اولتان را ساختید، از آن مشکلات را داشت؟
البته این بستگی به دید آدمها دارد. به هرحال از نظر من همیشه قدم اول را برداشتن هم قشنگ است و هم سختیهای خاص خودش را دارد، بنابراین شما بهعنوان یک فیلم اولی هم جذابیتها و استرسهای خاصی را تجربه میکنید و هم در کنارش تجربه شروع یک کار جدید میتواند تکرارناشدنی به حساب بیاید.
من پیش از ساخت فیلم «مادری»، فیلم کوتاه خیلی زیاد کار کرده بودم و این فیلمها در جشنوارههای مختلف جایزه گرفته بودند و اتفاقات خوبی برایشان افتاده بود. من آن فیلمهای کوتاه را داشتم و به همین خاطر هم عوامل فیلم به من اعتماد کردند، وارد فیلمم شدند و کارشان را آغاز کردند، اما رزومه من محدود به همین فیلمهای کوتاه بود. وقتی تجربه یک فیلم سینمایی داشته باشید، باعث میشود در کار بعدی وضع بهتری داشته باشید و برای کارهای بعدی هم میتواند اتفاقات خوبی بیفتد.
همین ناشناختهبودن یک کارگردان فیلم اولی باعث میشود کار کمی سختتر شود، اما امروز من فیلمم را ساختهام و فیلمم در جشنواره فیلم فجر حضور داشته، بنابراین وضع از این به بعد تفاوت بسیاری دارد. البته فیلمهای کوتاهی که پیش از این ساخته بودم، به کمکم آمد. من پیش از این، در کار سینمایی هیچوقت دستیار کارگردان هم نبودم و نهایتِ وقتی هم که برای یک فیلم کوتاه صرف میکردم، بین ٥ تا ٦ روز بود. این اولینبار بود که همزمان زیاد سر فیلمبرداری بودم، هم بازیگران حرفهای برای فیلمم کار میکردند و هم در شهرستان کار میکردیم.
از سوی دیگر، مسائل مالی هم تأثیر خودش را داشت. درست است که همه کارها تهیهکننده دارد، اما وقتی کار اول باشد، ناخودآگاه درگیر مسائل مالی هم میشوید. این درگیری ذهن را پر از تشویش و استرس میکند. با این وجود، از نتیجه کار راضی بودم و پذیرفتهشدن «مادری» در جشنواره هم رضایتم را بیشتر کرد.
اصل و قاعده اقتصاد میگوید پول را جایی سرمایهگذاری کن که بازگشتش تضمین شود. در سینما هم سرمایهگذارها وقتی حاضر به همکاری میشوند که بدانند سرمایهای که هزینه کردهاند، بازخواهد گشت. این کار طبیعتا برای یک فیلم اولی کار چندان سادهای نیست. با این توضیح شما چطور توانستید سرمایهگذار جذب فیلم «مادری» کنید؟
ظاهرا برای فیلم اولیها چیزی شبیه قانون به وجود آمده که براساس آن، فیلم اولیها باید سرمایه داشته باشند و بعد به سراغ تهیهکننده بروند. من چند سالی بود که با شرکتی در شهر یزد در زمینه کارهای سینمایی، عکاسی و فرهنگی همکاری میکردم. مدیرعامل شرکت از کارهای من خوشش آمده بود و اعلام کرد شرکت حاضر است برای ساخت فیلم به من کمک کند. کمک آنها تبدیل به سرمایهگذاری در این فیلم شد. البته آنها هم آشنایی با فضای فیلمسازی نداشتند و همه اینها دست به دست هم داد که کار سختتر شود.
احتمالا به دلیل وجود همین سرمایهگذار بود که لوکیشن فیلم در شهر یزد بود؟
نه؛ یزد شهر مادری من است و در آنجا زندگی میکنم و همه فیلمهای کوتاهم را در آنجا ساختهام. حسم این است که در تهران همه فیلم میسازند. اگر من در شهر خودم فیلم نسازم، کجا این کار را انجام دهم؟ این برای من خیلی مسأله مهمی بود و خیلی دوست داشتم حتی اگر کوچکترین کاری هم در این زمینه از دستم برمیآید، آن را انجام دهم.
اگر قرار است همین چند فیلم رزومه من باشد، دوست دارم در شهر خودم آنها را ساخته باشم و سختیهایش را هم به جان خریدم. عوامل و تجهیزات را به آنجا بردن و آنها را اسکاندادن با درنظر گفتن این موضوع که همه آنها دور از خانوادههایشان هستند، روی فضای کاری تأثیر میگذارد، اما من همه اینها را به جان خریدم تا این اتفاق بیفتد. فیلمبرداری ٤٠ روز طول کشید.
یکی از سوالات دیگری که احتمالا پیش میآید این است که بعضی بازیگران با یک فیلم اولی کار میکنند؟ دلیلش هم این است که ممکن است فیلمشان دیده نشود. البته این یک قانون کلی نیست، اما ممکن است اتفاق بیفتد…
البته حرفتان درست است، اما من رزومه خوبی داشتم. تحصیلاتم سینمایی است.
کارگردانی سینما خواندهام و فوقلیسانس ادبیات نمایشی دارم. فیلمهای کوتاه زیادی ساخته بودم و فیلمهایم در جشنوارههای مختلف دیده شدند. جالب است که هر ملاقاتی با بازیگرانم داشتم، آنها آنقدر در مورد من سرچ کرده بودند که وقتی میخواستم در مورد خودم توضیح بدهم، میدیدم آنها خودشان بیشتر از اینها را میدانند. من سرمایههایی در دست خودم داشتم. تلاشهایی که در سالهای اخیر انجام داده بودم، بالاخره به کمکم آمد. از روزی که در سال ٨٣ به تهران آمدم تا سینما بخوانم تا سال ٩٥ که فیلم «مادری» ساخته شد، ١٢سال میگذرد. من در این مدت آهستهآهسته تلاش خودم را انجام دادم، یعنی یک شبه کاری انجام ندادم.
طی این ١٢ سال به شیوه خاصی از کارگردانی رسیدهاید؟
مسألهای که هست و باید دربارهاش صحبت کنم، زنانگی است. حسهای زنانه برای من خیلی مهم است و سعی کردم آن را در فیلم نشان بدهم. البته نمیدانم اسمش را میشود سبک خاصی گذاشت یا نه، اما وقتی فیلمهایم را کنار هم میبینند، میگویند خیلی شبیه هم هستند. معلوم است این فیلم «رقیه توکلی» است. در هرحال فضای روحی خودم در فیلمهایم هست. شاید خیلیها این نوع نگاه را نپسندند، اما خب روحیه من است و در من وجود دارد.
دغدغه شما در «مادری» چه بود؟ واقعا قصهای که مادری روایت میکند و خودتان هم آن را نوشتهاید، مسأله شماست؟
همانطور که گفتم، ١٢سال پیش که به تهران آمدم، در خانه دانشجویی زندگی کردم؛ با دختران زیادی همخانه و با خانمهای زیادی در ارتباط بودم. ماجراهایی که در اطراف من شکل میگرفت، مربوط به همین زنها بود. ما درباره احساسات حرف میزدیم. اینها کمکم به درگیری ذهنی من مبدل شد. در آخرین فیلمهای کوتاهم دانهبهدانه این موارد را آوردهام، اما ماجرای نوا و گلنار، در واقع ماجرایی بود که دوست داشتم در آن تضاد عشقی و فکری دو خواهر را نشان دهم، اما نمیتوانستم در فیلم کوتاه این کار را انجام دهم.
نگاهی به «مادری»
در طول تماشای فیلم «مادری»، ما با شخصیتهایی روبهرو هستیم که نهتنها خوب پرداخته نشدهاند، بلکه اتفاقاتی که برایشان میافتد نیز، به خوبی بیان نشدهاند! از ابتدا با یک معرفی اجمالی، داستان آغاز میشود؛ داستانی که حتی نقطه ابتدای آن و تمرکز اصلی فیلمنامه تا مدتی مشخص نیست و بیننده تنها یکسری از پلانها را میبیند که انگار به هم مربوط هستند و میخواهند ذهن مخاطب را به نتیجهگیریهایی سوق دهند. این مورد تا حدود دقایق ۳۰ یا ۴۰ فیلم حل شده و داستان بالاخره ریتم خود را یافته و روان میشود؛ تا حدود ۱۰ دقیقه این ریتم خوب حفظ میشود و دقیقا در همین مواقع، مشکل بعدی فرا رسیده و انسجام فیلم به کل به هم میریزد.
عشقها به هم گره میخورند و حوادث یکی پس از دیگری پیش میآیند. این درحالی است که برخی از این حوادث یا در قصه گنجانده شدهاند و انگار در هماهنگی با سناریوی اصلی نیستند یا منطقی پشت آنها نیست. دیالوگهای فیلم و اتفاقات بیدلیل ناشی از آنها نیز در ذوق بیننده میزنند و انگار همه چیز با دستپاچگی کار شده و، اما همه این ماجراها روایت میشوند تا به پایانبندی برسیم که البته انتظارش را از مدتها قبل میکشیدیم.
شعارزدگی، بازهم- اتفاقات بیدلیل و عدم انتقال حس باعث میشود تا این پایانبندی نیز، مانند بسیاری دیگر از ملودرامهایی که میخواهند متفاوت باشند، محکوم به شکست و تا حدی سانتیمانتال باشد. با وجود تزریق چند شخصیت فرعی برای جذابکردن داستان (خصوصا پسر همسایه یا سجاد) اما، آنها نیز مانند شخصیتهای اصلی به درستی تعریف نشدهاند و شاید حتی حضور بعضی از آنان کاملا غیرضروری باشد. همچنین از ابتداییترین لحظه فیلم تا پایان، دو شخصیت زن اصلی، به هیچگونه تحول یا تغییری نرسیده و همانگونه که وارد داستان شدهاند، پایان مییابند؛ بهطور خلاصه، هیچگونه درگیری شخصیتی در پایانبندی گنجانده نشده است.
عنوان فیلم نیز مانند محتوایش شعارگونه است. در «مادری»، همه برای یکدیگر مادری میکنند؛ نگرانند، «دست خودشان نیست» … البته از تأثیر سکانس پایانی در نامگذاری فیلم نیز نباید غافل شویم؛ خالهای که مادر میشود. «تو مادر خوبی میشوی» هم از همان اواسط فیلم، پایان را تا حدودی لو داده بود! با اینکه سخن پایانی در ذات خود زیباست و تا حدودی انسانی (اگر البته بیمسئولیتی مرد در قصه «مادری» را نادیده بگیریم)؛ اما مخاطب فیلم، باید به چه چیزی متصل شود تا تمامی اتفاقات را با عمق وجود باور کند؟ شخصیتپردازی نادرست و ناقص، عدم رعایت فرم صحیح داستانگویی و زندگی شخصی خالهای که انگار دیگر مهم نیست و فراموش میشود (اگر نامش را فداکاری کاذب و بیدلیل مادر اصلی و در ادامه آن، خاله بچه نگذاریم!)، همه و همه باعث میشوند تا با وجود تاثیرگذاری متوسط، سپردن مادریِ یک دختربچه به خالهاش درحالی که پدری ضعیف دارد، چیزی جز یک شعار فمنیستی به نظر نیاید.
با اینکه در تمام طول مدت فیلم، نویسنده و کارگردان سعی در برقراری مساوات میان زن و مرد داشته، اما درنهایت از شخصیت نامزد و پدر اصلی داستان که کلیدیترین مردان نیز هستند، غافل شده و آنان را به ترتیب، خائن و ضعیف نشان میدهد؛ درحالی که تلاش و دوندگی پدر را در اواسط فیلم برای نگهداشتن زندگی، همسر و دخترش شاهد بودیم.
در متن به وضوح دیده میشود که زنان و مردان یزدی عموما انسانهایی نشان داده شدهاند که در زندگی خصوصی دیگران سرکشی میکنند، پشت غریبهها را خالی میکنند، زیر قول خود میزنند، دروغ میگویند و… اگر لوکیشن و مردم این فیلم نیز تهران بودند، با تعمیم این موارد به جامعه، میتوانستیم حتی به این قضیه برسیم که «مادری» علاوه بر سناریوی خود، درحال آسیبشناسی اجتماعی نیز هست؛ ولی نبودن این موارد در شخصیتهای مهاجر تهرانی و همه آنها در برابر اخلاقیات مردم یزد. گرچه فیلمبرداری در یزد، در برخی موارد جزیی به کمک فیلم آمده و معماری سنتی آن باعث تلطیف فضا میشود، اما بیانات ضدیزدی فیلم آنقدری هستند که باعث شوند شعارهای فیلم از قبل هم بیشتر شود.
فیلمنامه و متن «مادری» اشکالاتی دارند که در میان- حتی- فیلم اولیها نیز، کمتر شاهد آنها هستیم. عدم رعایت ساختار و انسجام متن، زیادهگویی و شعارزدگی و پرداخت ضعیف و سطحینگری به حوادث و کاراکترها ازجمله موارد کلیدی هستند که متن «مادری» فاقد آنهاست. همچنین دیدهشدن تعداد زیادی پلان کاملا بیمحتوا در میان فیلم، مادری را از ریتم خارج میسازد. به دلیل ضعف متن، هیچیک از بازیگران نتوانستهاند نقشهای خود را شناخته و اجراهایی قابل قبول ارایه دهند.
با مقایسه بازی «هانیه توسلی» در مادری و «بنبست وثوق» میبینیم که خودِ توسلی قادر به خلق موقعیتهایی جذاب با نشاندادن میمیکهای خوب و اکت نسبتا خوب است؛ درنتیجه آنچه شاید باعث درخشش او در بنبست وثوق و بازی بسیار بد و مصنوعی وی در مادری شده، شکستخوردن فیلمنامه در خلق شخصیتباورپذیر باشد. تصاویر، اما گاهی خوب درآمده و زاویه و عمق نماها در لحظاتی از فیلم جذاب هستند. «هایده صفییاری» نیز کار تدوین را به خوبی انجام داده است.
نکتهای که شخص بنده را به فکر وا داشته، این است که چرا چنین فیلمنامهای که متنش اضافی است، به یک فیلم بلند ٩٠ دقیقهای تبدیل شده درحالی که شاید بهعنوان یک فیلم کوتاه ٣٠ دقیقهای، میتوانست به اثری قابل قبول یا حتی عالی تبدیل شود! در نهایت، با سخنی از آلفرد هیچکاک، فیلمساز مؤلف آمریکایی، متن را به پایان میرسانم: «برای ساختن یک فیلم عالی به سه چیز نیاز داری: فیلمنامه، فیلمنامه، فیلمنامه.»
ایرسا| مدتهای مدیدی است که بازار خودروهای وارداتی ایران از وجود یک هاچبک مدرن و آپشنال اما جذاب و کممصرف محروم مانده و فقدان عرضه محصولات اینچنین موجب شده تا خریداران به سمت اتومبیلهای قدیمیتر متمایل شوند. تا پیش از سال ۹۶ و تغییر و تحولات تعرفهای، بازار خودروهای وارداتی پیوسته با عرضه مدلهای جدید رونق میگرفت اما فعلا تنها گزینههای موجود در کلاس مینی هاچبکهای شهری هیوندای آی۱۰ مدل ۲۰۱۷، کیا پیکانتو مدل ۲۰۱۶ و میتسوبیشی میراژ مدل ۲۰۱۷ هستند.
به گزارش ایرسا، تویوتا خودروساز ژاپنی اخیرا از طریق نماینده رسمی خود در ایران اقدام به واردات چند مدل جدید نموده که یکی از آنها تویوتا آیگو ۲۰۱۸ است. این مینی خودروی ژاپنی که مشخصات فنی مشابه با محصولات پژو و سیتروئن تولید میگردد، از ابتدای سال ۹۷ در لیست فروش واردکننده قرار گرفته و طبق شنیدهها در محدوده قیمتی ۹۰ تا ۱۰۰میلیون تومان قیمتگذاری شده است. این یعنی کلاس سوپرمینیها پذیرای یک میهمان تازه است.
اینجا در ایرسا ضمن بررسی پیشینه، میزان فروش جهانی، مهمترین بازارها و پایگاههای تولید و مونتاژ این هاچبک ژاپنی، به بررسی کامل تویوتا آیگو پرداخته و سپس در خلال مقایسه با محصولات هیوندای، کیا و میتسوبیشی در این کلاس، وضعیت فروش و ارزش خرید این اتومبیل محبوب به ایران در سال ۹۷ را بررسی میکنیم.
تاریخچه
تویوتا هیچگاه در زمینه ساخت مینیخودروهای شهری اقتصادی انگیزه و اشتیاقی از خود بروز نداده است. این را میتوان از بدو تولید مدل آیگو که تنها مینی خودروی سازنده بزرگ ژاپنی است به خوبی فهمید. تویوتا در یک مشارکت سه جانبه تلاش کرد به جای خلق یک پلتفرم اختصاصی برای محصولات اینچنینی، به کمک پژو و سیتروئن محصولی متوسط و مناسب برای خریدارانش در این کلاس مهیا کند. نتیجه کار در تابستان سال ۲۰۰۵ میلادی (بهار سال ۱۳۸۴ خورشیدی) رونمایی شد.
نخستین تجربه سواری با آیگو نشان داد نسل نخست این خودروی ژاپنی، محصولی به غایت جذاب است که با بهترین نمونههای این کلاس فاصله چندانی نداشته و به لطف داشتن نشان تویوتا، حرف های بسیاری برای گفتن دارد. این خودرو آنقدر عملکرد مناسبی از خود در بازار اروپا نشان داد که حتی بر دو برادر دیگرش یعنی سیتروئن سی۱ و پژو ۱۰۷ هم برتری یافته و جای آنها را در بسیاری از بازارها گرفت. آیگو که ایده ساخت آن از یک انیمیشن ژاپنی گرفته شده، در نسل جدید همچنان از معماری و مهندسی پژو سیتروئن استفاده می کند اما در بخش طراحی هویت مستقلی یافته و کیفیت پرداخت بهتری در مقایسه با دو همتای دیگرش دارد.
فروش جهانی
آیگو نسل اول در یک بازه زمانی ۹ ساله از میانه ۲۰۰۵ تا اواخر ۲۰۱۴ فروشی بالغ بر ۷۰۰ هزار دستگاه را تنها در اروپا از خود به جای گذاشت. این خودرو در نسل اول و دوم به بازار آمریکا یا چین ارسال نشده و عمده فروش خود را مدیون خریداران مشتاق قاره سبز است. در عین حال، فروش این خودرو در نسل دوم از اواخر سال ۲۰۱۴ تا هماینک ادامه داشته که تویوتا تا پایان سال ۲۰۱۷چیزی نزدیک به ۲۵۵ هزار دستگاه از این مدل را به فروش رسانده است.
محبوبیت
در بین بیش از ۱۵ مدلی که در بازار جهانی در کلاس مینی هاچبکهای شهری وجود دارد، تویوتا آیگو وضعیتی خوب و رو به رشد دارد. محبوبترین خودروی این کلاس در بازار اروپا با اختلافی ناچیز از بین تولیدات رنو، هیوندای، فولکسواگن و فیات بوده که فروشی چشمگیر را عاید سازندگان خود میکنند. جالب است بدانید که رنو توئینگو، هیوندای آی۱۰، فولکسواگن آپ و فیات ۵۰۰ به ترتیب با فروشی به میزان ۲۶۰، ۲۶۵، ۳۰۱ و ۵۵۰ هزار دستگاه از ستونهای اصلی فروش سازندگان خود در بازار اروپا به حساب میآیند.
پایگاه تولیدی
در کنار دو محصول دیگر این پلتفرم یعنی پژو ۱۰۸ و سیتروئن سی۱، تویوتا آیگو در تاسیسات مشترک این خودروسازان در جمهوری چک (TPCA) مونتاژ شده و طبق آخرین استانداردهای خودرویی اتحادیه اروپا به دست مشتریان در اقصی نقاط جهان می رسد. مجموع تولیدات سالانه این واحد صنعتی که در ناحیه کالین ایالت بوهمیان کشور چک ساخته شده چیزی بالغ بر ۲۶۰ هزار دستگاه بوده در حالی که مجموعا ۳۲۰۰ کارگر نیز در این واحد صنعتی کار میکنند. لازم به یادآوری است که تاسیسات کالین از سال ۲۰۰۲ با سرمایه گذاری مشترک ۵۰-۵۰ دو مجموعه تویوتا و پژو-سیتروئن تاسیس شده و این منطقه را به یکی از قطبهای صنعتی اروپای شرقی تبدیل کرده است. این کارخانه بزرگ موفق شده تا میانه سال ۲۰۱۷ بیش از ۳ میلیون دستگاه از مدل آیگو را در طول ۱۲ سال به سرتاسر جهان صادر کند.
معرفی تویوتا آیگو مدل ۲۰۱۸
به منظور سهولت در رانندگی روزمره در مسیرهای شهری، مهندسین شرکت تویوتا طرحی را در میانه سال ۲۰۰۱ با کد بی۰ و به کمک سازنده بزرگ فرانسوی حوزه خودرو یعنی پژو سیتروئن آماده کردند که نتیجه آن تولید یک مجموعه ۳ گانه از خودروهای شهری کوچک با فرم بدنه هاچبک، ویژگی مصرف اقتصادی، تولید اندک آلاینده و سواری نرم و راحت بود. آیگو نامی بود که تویوتا برای محصول تازه خود انتخاب کرد و از قضا خیلی سریع در اروپا محبوب شد.
با اینکه فراخوان بزرگ این خودرو به منظور رفع نقص سیستم ترمز موجب شد ادکی به وجهه عمومی آیگو لزمه وارد شود ولی در نهایت این محصول ژاپنی توانست جایگاه خود را در بازار اروپا تثبیت کند. نام این محصول برگرفته از یک شخصیت کارتونی مشهور و جذاب برای کودکان ژاپنی است. در عین حال تویوتا دلیل برگزیدن این عنوان برای آیگو را تاکید روی آزادی و تحرک بالای این خودرو عنوان کرده است. نسل اول آیگو ظاهری نزدیک به پژو ۱۰۷ داشت اما تویوتا سعی کرد در نسل دوم این خودرو که از سال ۲۰۱۴ وارد بازارهای جهانی شده، روحی تازه در کالبد آیگو بدمد.
آیگو وارد شده به ایران از همین نمونه بوده و به جلوپنجره مشهور ایکس، رینگ و لاستیک اسپورت، رنگهای جذاب برای رینگ، جلوپنجره، آینهها و فضای داخلی، سیستمهای فناوری و اطلاعات-سرگرمی مدرن و یک موتور ۱ لیتری توربو مجهز است. آیگو هاچبکی موتور جلو، دیفرانسیل جلو و بنزینی است که قیمتی در محدوده ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار دارد که در دو گونه ۵ درب و سه درب تولید شده و فعلا نمونه ۵درب آن با هدف رقابت با میتسوبیشی میراژ و هیوندای آی۱۰ به کشور وارد شده است.
طراحی بدنه
«برو از خودت لذت ببر»؛ این عنوان شعاری است که تویوتا هنگام معرفی نسل جدید آیگو در نمایشگاه خودرو ژنو آن را ویژگی کلیدی طراحی نسل جدید مینی هاچبک خود عنوان کرد که به نظر چندان هم بیراه نیست. آیگو در نسل دوم با وجود ابعاد کوچک بدنه، خودرو لذتبخشی است که این مورد را باید مدیون طراحی خوب این محصول دانست.
یکی از ویژگیهای بارزی که طراحان برای کلاس مینی اتومبیلها در نظر میگیرند، فرم خاص بدنه است که در اغلب خودروهای موجود در این کلاس به منصه ظهور رسیده و تقریبا هیچ دو خودرویی را نمیتوانید پیدا کنید که از فرمی مشابه و همسان برای محصول اختصاصی خود استفاده کرده باشد.
تویوتا نیز با عنایت به این موضوع، سعی کرده نسل دوم آیگو را با ظاهری نزدیک به محصولات دیگرش طراحی کند و از عناصر اختصاصی خود من جمله زبان طراحی مخصوص در بدنه آیگو بسیار استفاده کرده است. یکی از مهمترین نکات موجود در طراحی آیگو فرم جلوپنجره ایکس است که با کمک رنگ مشکی، خطوط زنده بدنه و یک سپر دو تکه همه چیز را به نشان تویوتا ختم میکند. در عین حال این طرح با قرارگرفتن در جلو خودرو، چراغهای آیگو را همانند چشم موجودی زنده، بااحساس ترسیم نموده و در نخستین نگاه نظر بیننده را به خود جلب میکند.
چراغهای کوچک و تیز جلو با دیلایتهای نواری براق، دو چراغ مهشکن گرد در کناره ورودی هوای بزرگ سپر جلو و دو نوار عرضی روشنایی در دوسوی سپر دیگر عنصر تشکیلدهنده نمای خودرو هستند ضمن اینکه خط عرضی بدنه که به شکلی تیز از چراغهای عقب روی بدنه آوار شده و تا میانه درب جلو هم کشیده شده حسی از قدرت را به بیننده القا میکند.
قرارگیری چرخها در ۴گوشه بدنه کمک کرده تا این خودروی کوچک پایداری بالاتری داشته و فرم بدنه اسپورت باشد. چراغهای نواری و عمودی عقب هم با در تلاقی با چارچوب مشکی شیشه عقب و شیشههای کناری، حس جالبی را انتقال میدهد. تویوتا سعی کرده به جای استفاده از خطوط بسیار زیاد در بدنه، به کمک رنگ، خشونت و جاذبه آیگو را بالاتر ببرد و البته در این کار موفق عمل کرده است.
نمای داخلی
برخلاف بسیاری از خودروهای این کلاس که در فضای داخلی، از طرحی عامهپسند و تکراری استفاده کردهاند، تویوتا به سراغ تحول و تغییر رفته و فضایی جذاب را برای سرنشینان اندک آیگو فراهم کرده است. رنگهای جیغ و جذاب، فرم بدیع و احجام جدید در کنار سهولت استفاده از امکانات سه ویژگی کلیدی اتاق آیگو بوده که مصداق بارز آن را میتوان در داشبورد خودرو دید.
ترکیب رنگهای مشکی پیانو بلک و قرمز فراری با زمینه خاکستری موجب شده تا نشستن پشت فرمان آیگو جذاب و دل کندن از اتاق خودرو سخت باشد. در نمونههای ارزان، داشبورد دو رنگ بوده و یک نمایشگر ساده در بالای کنسول جا خوش کرده است. مواد به کاررفته در اتاق ابدا گران قیمت نیستند و پلاستیک عمده فضای اتاق را در برگرفته است. با این حال، تویوتا هنوز هم استاد استفاده از مواد ارزان با طرح لوکس در اتاق محصولاتش است.
در نمونه فول اما زرق و برق اتاق بیشتر است گرچه شما هرگز مثل انواع اروپایی با انبوهی از دکمهها و ادوات در داشبورد خودرو مواجه نمیشوید. در واقع داشبورد آیگو به جز چند دکمه، دو کلید گردان، یک صفحه لمسی بزرگ و یک ورودی هوای کشیده و باریک، داشبورد چیز زیادی برای عرضه ندارد و ارگونومی (سهولت استفاده از اشیا) حرف اول و آخر را در اتاق آیگو میزند. صفحه پشت فرمان یک دایره بزرگ با فرمی جذاب و نورپردازی دو رنگ جالب است که یک نمایشگر ساده را در در مرکز خود داشته و اطلاعات مناسب و کافی را در اختیار راننده قرار میدهد.
به لطف شیشههای عریض سرتاسر اتاق، نور به میزان کافی به کابین رسیده و راننده احاطه خوبی به اطراف دارد. در نمونه فول، رودریها به غیر از پلاستیک با یک نوار رنگی عریض تزئین شده و جاذبه بیشتری دارند. ضمنا ادوات گردان سیستم تهویه مطبوع هم به حالت دیجیتالی درآمده و بهبود قابل ملاحظهای در طرح نهایی داشبورد ایجاد میکنند. خوشبختانه به غیر ازمحفظه داشبورد، چند جای مختلف در اتاق تعبیه شده تا وسایل سرنشینان در آن جای گیرد.
ابعاد و گنجایش
این خودرو با ورود به بازار ایران، لقب کوچکترین اتومبیل موجود در کشور را به خود اختصاص داده است. آیگو با طول، عرض و ارتفاعی به میزان ۳٫۴۵، ۱٫۶۱ و ۱٫۴۶ متر، دقیقا هماندازه پراید ۱۱۱ بوده با این تفاوت که فضای اتاق بزرگتری داشته و گنجایش کابین همپای بهترینهای این رده خودرویی است. فاصله بین دو محور این خودروی ژاپنی با حدود ۲٫۳۵ متر، هماندازه هیوندای آی۱۰ و کیا پیکانتو بوده و میزان مناسبی است.
در نگاه اول شاید اینطور تصور شود که آیگو اتومبیلی بسیار کوچک است که این گزاره تا حدی درست بوده ولی طراحی اتاق طوری صورت گرفته که حداکثر استفاده از فضا ممکن شود و برای ۴ سرنشین جای مناسبی فراهم گردد. محفظه بار خودرو با حجمی معادل ۲۵۰ لیتر میتواند پذیرای بخشی از وسایل راننده و سرنشینان باشد. ضمنا اتاق طوری طراحی شده که سرنشینان عقبی بتوانند تجربه مناسبی را هنگام سفرهای درون شهری از آیگو به دست آورند.
وضعیت فنی
یک موتور بنزینی ۳ سیلندر یک لیتری، و یک نمونه ۱٫۲ لیتری از سری پیور تِک (PureTech) تنها گزینههای تویوتا برای خریداران آیگو هستند. نمونه ۱ لیتری تنفس طبیعی با قدرتی معادل ۶۸ اسب بخار، در هر صد کیلومتر تنها ۴لیتر سوخت مصرف کرده و کمتر از ۹۷ گرم در هر کیلومتر آلاینده تولید میکند. شتاب ۰ تا صد این نمونه از آیگو ۱۴ ثانیه بوده و با توجه به وزن ۸۵۰ کیلوگرمی آیگو، بیشینه سرعتی که راننده میتواند با این موتور به دست آورد حدود ۱۶۵ کیلومتر است.
موتور دوم که حجم بیشتری داشته و با کمک سامانه توربوشارژر قدرت بالاتری را ارئه میکند، با حجم دقیق ۱۱۹۹ سیسی بیش از ۱۰۸ اسب بخار قدرت داشته و ضمن کسب استاندارد یورو۶، در کمتر از ۹ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر در ساعت میرسد ضمن اینکه بیشینه سرعت آیگو در این مدل ۱۸۹ کیلومتر در ساعت است. مصرف سوخت این موتور به صورت ترکیبی ۵لیتر و میزان انتشار آلاینده آن در هر کیلومتر حدود ۱۱۰ گرم است. هر دو این موتورهای با استاندارد روز دنیا یعنی یورو ۵ و یورو ۶ تولید شده و در زمره پاکترین موتورهای شرکت ژاپنی تویوتا به حساب میآیند.
امکانات
شیشهها و آینههای برقی، سیستم ردیاب جهانی موسوم به ایکس ناو (x-nav)، شش کیسه هوای ایمنی، صندلیهای چرمی، رینگ و لاستیک ۱۵ اینچی، صفحه لمسی ۷ اینچی، تریم رنگی اختصاصی برای زیرسپر جلو و عقب، آینه و جلوپنجره و فضای اتاق، دی لایت، سیستم تهویه مطبوع اتوماتیک، سیستم هوشمند ورود بدون کلید و استارت دکمهای، سیستم کنترل پایداری بدنه (VSC)، سیستم ترمز ضدقفل (ABS)، سیستم استارت کمکی (HAC)، صندلی ایزوفیکس و دوربین دید عقب از جمله امکانات مدل کوچک آیگو هستند.
ایمنی
این خودروی ژاپنی در تستهای سختگیرانه موسسه اروپایی انکپ در سال ۲۰۱۴ توانسته نمره خوب و امتیاز ۴ ستاره را دریافت کند. ضمن اینکه آیگو در تستهای این موسسه در زمینه حفاظت از جان سرنشینان جلو و کودکان صندلی عقب تا ۸۰ درصد موفق عمل کرده و خودرویی ایمن با سطح استحکام بالای بدنه است.
وضعیت بازار
به نظر میرسد با توجه به خروج کامل کیا پیکانتو از بازار، مشکلات پیش آمده بر سر راه مونتاژ گسترده هیوندای آی۱۰ و نیز عدم اقبال عمومی در بازار ایران به میتسوبیشی میراژ، تویوتا آیگو گزینه جدید و جذابی برای خریداران ایرانی است که میتواند در محدوده قیمتی کمتر از ۱۰۰ میلیون تومان فروش مناسبی را به دست آورده و طیفی از رانندگان شهری مثل زنان و دختران جوان یا خانوادههای نسبتا مرفه و کوچک را به سمت خود جذب کند.
به گزارش مجله اینترنتی ایرسا؛ در بدن انسان میلیاردها پایانه عصبی وجود دارد که تحریک آن ها روی وضعیت جسمی، تأثیر مثبتی می گذارد. این کار را می توان با ماساژ دادن یا فشار وارد آوردن روی پایانه عصبی، انجام داد.
تحریک نقاط حساس روی کف پا، تأثیر مثبتی روی گردش خون، فشارخون و میزان هورمون می گذارد که برای کاهش میزان استرس و رهایی از بی خوابی مفید است و در رفع دردهای بدن، دفع سنگ کلیه، درمان دیابت و رفع التهاب استخوان و مفصل موثر است.
اما ۶ نقطه حساس عبارتند از:
شست پا:
آیا دوست دارید لاغر باشید؟ کافی است هر بار که هوس خوردن ماده غذایی چاق کننده می کنید، شست پای خود را ماساژ دهید.
بندهای انگشت شست پا:
با ماساژ دادن انتهایی ترین قسمت شست پا «تقریبا کف پا »می توان فشار و استرس وارد شده به بدن را کاهش داد. این کار همچنین باعث سلامت غده تیروئید نیز می شود. اگر فرد به صورت مداوم در معرض استرس قرار گیرد، عملکرد غده تیروئید نیز دچار مشکل می شود.
قسمت وسط کف پا:
در این قسمت پایانه عصبی متعددی وجود دارد؛ با ماساژ دادن این قسمت می توان استرس را از بین برد و به بهتر شدن تنفس کمک کرد. ماساژ دادن این قسمت، تأثیر مثبتی روی دیافراگم می گذارد. دیافراگم نوعی عضله گنبدی شکل است که هنگام نفس کشیدن به ریه کمک می کند تا روند پر و خالی شدن آن بهتر انجام شود.
قسمت مرکزی شست پا:
ماساژ دادن این قسمت از پا، تأثیر مثبتی روی غده هیپوفیز می گذارد. این ساختار در مغز، عملکرد غدد دیگر بدن را کنترل می کند. راه ساده برای تنظیم میزان هورمون در بدن، فشار دادن یا ماساژ دادن قسمت وسط شست است.
قسمت کنار پاشنه پا:
متخصصان می گویند ماساژ دادن این قسمت از پا، در دفع سمومی که در بدن تراکم پیدا کرده، موثر است. با ماساژ دادن این قسمت، سیستم دفع بدن فعال تر می شود. این حرکت را به طور منظم انجام دهید، میوه و سبزی فراوان نیز مصرف کنید تا از بدن سم زدایی شود.
لبه داخلی کف پا:
آیا همیشه احساس خستگی و بی حالی می کنید؟ شاید لازم است که غدد آدرنال را تحریک کنید. برای این که بدن انرژی بگیرد، قسمت لبه های داخلی کف پا را ماساژ دهید زیرا اعصاب موجود در این قسمت به غدد آدرنال ارتباط دارد.
منبع: بهداشت نیوز
انتهای پیام/
پولاد امینlسینمای ایران در آغازین روزهای سال روزهای پرتب و تابی را پشت سر گذاشت. روزهای پر از درگیری و جنجال و البته بیعدالتیهای آشکار و نهان. روزهای اعتراض فیلمسازان و تهیهکنندگان به پخش فلهای تیزرهای یکی دو فیلم خاص و از سوی دیگر به محاق رفتن تبلیغات تلویزیونی فیلمهای دیگر. روزهای اقبال و استقبال مردم از سینما؛ درحالیکه امسال در سیزده روز اول سال دو روز تعطیلی را در سینماها پشت سر گذاشتیم؛ اما با تمام این اوصاف مردم از پای گیشهها حدود بیستمیلیارد تومان بلیت خریدند تا یکی از آغازهای پررونق را شاهد باشیم.
جدول فروش
بهرغم تمام مشکلاتی که فیلم مصادره از نظر تبلیغات تلویزیونی با آنها مواجه بود؛ اما، در روزهای تعطیلات این فیلم با فاصلهای محسوس از دیگر فیلمهای روی پرده عنوان پرفروشترین فیلم روی پرده را به دست آورد. نخستین ساخته مهران احمدی که از همان روزهای جشنواره پیدا بود که مورد استقبال مردم قرار خواهد گرفت، در اکران نوروز توانست با فروش نزدیک به هفتمیلیارد تومان گوی سبقت را از دیگر فیلمها ربوده و صدرنشین جدولی شود که تلاشهای آشکاری در کار بود تا صدر این جدول به فیلمی دیگر برسد.
به وقت شام جدیدترین ساخته ابراهیم حاتمیکیا که در روزهای جشنواره هم خبرساز شده بود و قرار بود با فروش بالا پاسخ منتقدانش را بدهد؛ اما بهرغم تمام تبلیغات پردامنه تلویزیونی تنها و تنها چهارمیلیارد تومان فروخت تا رقم فروشش فاصلهای معنادار با فیلم مصادره داشته باشد؛ که تازه همین فیلم هم با هیچ متر و معیاری یک فیلم درجه یک نیست و بیشتر میزان استقبال مردمی این فیلم مدیون و مرهون دوگانهای است که بین این فیلم و به وقت شام درست شده بود.
لاتاری دیگر فیلمی بود که امید فراوانی به اکران نوروز امسال داشت. سومین فیلم محمدحسین مهدویان که برخلاف انتظارها در زمان جشنواره نتوانست نظر مثبت منتقدان را جلب کند، در نمایش عمومی نوروزی خود نیز بهرغم تمام تبلیغات ریز و درشت تلویزیونی در حد و حدود فیلم حاتمی کیا فروخت. درواقع به وقت شام که اندکی بیش از چهارمیلیارد و صدوبیستسیمیلیون تومان فروخته بود، تنها با فاصلهای چهار پنجمیلیون تومانی بالاتر از لاتاری قرار گرفت؛ تا سه فیلم اول فهرست پرفروشهای امسال سه فیلمی باشند که در زمان جشنواره نیز با نمایشهای پر سروصدایی که داشتند، خبرساز شده بودند.
بعد از این سه فیلم لونه زنبور برزو نیکنژاد با سهمیلیارد و چهارصدمیلیون تومان در رتبه چهارم نشسته و فیلشاه انیمیشن سینمایی تحسینانگیز هادی محمدیان نیز با فروشی نزدیک به یکمیلیارد تومان پنجمین جایگاه را به اشغال درآورده است. خرگیوش مانی باغبانی نیز با فروشی در حدود نهصدمیلیون تومان بالاتر از فراری علیرضا داودنژاد قرار گرفت که در روزهای تعطیلات فقط و فقط دویستمیلیون تومان فروخت تا نخستین فیلم سوخته امسال باشد. اتفاقی که با توجه به هم زمانی اکرانش با چند کمدی بالقوه پرمخاطب و دو فیلم پرسروصدای ارگانی قابل پیشبینی بود.
در کنار این فیلمها بدون تاریخ بدون امضای وحید جلیلوند هم که اکرانش از اواخر بهمن آغاز شده بود، در روزهای تعطیلات در بیست سالن روی پرده بود؛ که بسیار بالاتر از انتظارها عمل کرد و با فروشی بالغ بر دویستمیلیون تومان مجموع فروش خود را در پایان ششمین هفته اکران به چهار و نیممیلیارد تومان رساند.
پسرفت یا پیشرفت؟
درباره اینکه در کل اکران نوروزی اکران موفقی بوده شکی نیست. اما اینکه آیا سینمای ایران از نظر موفقیت مالی توانسته موفقیتهای پارسال و سال قبل از آن را تکرار کند یا نه؛ نکتهای است که فقط و فقط به ارقام اعلام شده بستگی ندارد و از اینرو که در این دوسال اخیر قیمت بلیتها و… افزایش ملموسی داشته، بررسی این موضوع نیاز به تحلیلهای پیچیدهتری دارد که در آینده به آن خواهیم پرداخت.
همایون امکانیان پخشکننده مصادره میگوید: فروش گیشه سینما تاکنون مناسب بوده، ولی برای نتیجهگیری نهایی باید تا پایان ماه صبر کنیم تا ببینیم میزان فروشها چطور بوده است و برای اینکه فیلمی بتواند با هزینه ساخت متوسط یک و نیم تا ۲میلیارد تومان از طریق فروش به حداقل سود برسد باید بالای ششمیلیارد تومان فروش کند و در غیراین صورت اکران فیلم هیچ توجیه اقتصادی ندارد.
اگر آغاز اکران فیلمهای نوروز ٩٧ را از ٢٣ اسفند ٩٦ حساب کنیم باید توجه داشت که هفت فیلم به نمایش درآمده در هفت روز اول نمایش درآمدی معادل ٢میلیارد و ١٠٠میلیون تومان به دست آوردند که متوسط فروش ٣٠٠میلیون تومان را نمایش میدهد. از اینرو میتوان گفت که با توجه به افزایش قیمت بلیت که از زمان آغاز نمایش این فیلمها اعمال شده و در پردیسهای سینمایی به ١٥هزار تومان رسیده، این نکته لااقل در هفته اول ظاهرا باعث ریزش تماشاگر شده و اکران ٩٧ با افت فروش مواجه شد.
اما نباید فراموش کرد که خیلی زود این روند تغییر یافت و بعد از کم رونقی هفته اول اکران، گیشه سینما در پایان هفته اول فروردین ٩٧ جان گرفت؛ چندان که رئیس کانون پخشکنندگان گفت: فیلمها در این روز ١میلیارد و ٨٠٠میلیون تومان فروختند. البته این رکورد فقط چند روز دوام داشت و فروش سینماها در روز ١٢ فروردینماه به رقم ٢میلیارد تومان نیز رسید. به گفته سرتیپی «امسال سال خوبی برای سینمای ایران خواهد بود و سالی که نکوست از بهارش پیداست.
تبلیغات تلویزیونی
از نظر تبلیغات نیز روزهای آرامی نداشتیم. نبود روال مشخص در پخش تیزر تبلیغاتی فیلمهای سینمایی و حتی قطع پخش تبلیغات تلویزیونی یک فیلم، حمایت آشکار رسانهای از دو فیلم خاص ارگانی، تأثیر فضای مجازی بر دیده شدن یک فیلم و… مسائل و دغدغههایی بودند که در ایام نوروز سینماگران با آنها مواجه بودند.
در میان هفت فیلمی که در این روزها روی پرده آمدند، شاید بیشترین مشکلات مربوط به تبلیغات تلویزیونی را فیلم خرگیوش پشت سر گذاشت. حبیب اسماعیلی تهیهکننده و پخشکننده خرگیوش مانی باغبانی به نحوه تبلیغات تلویزیونی فیلمهای سینمایی اعتراض دارد: به این فیلم حدود ۳۱ تیزر تلویزیونی اختصاص داده شده بود و فقط هم سه یا چهار تیزر آن در یک روز پخش شد و بعد از آن بدون هیچ دلیلی تبلیغات تلویزیونی این فیلم را قطع کردند.
مصادره هم چندان تبلیغات بی سروصدایی نداشت. این فیلم، اما توانست از این تهدید بهعنوان فرصت استفاده کرده و با کشاندن ماجرا به فضای مجازی و تبلیغات پردامنه در فضای مجازی نهتنها این مشکل را به نفع خود تمام کند؛ بلکه حتی با شکل دادن نوعی دوگانه سینمای خصوصی و سینمای ارگانی پای مردم و بهخصوص جوانان را به کمپین حمایت از مصادره باز کرد. همایون امکانیان که پخش مصادره را برعهده دارد میگوید: باتوجه به اینکه هرم جمعیتی کشور ما جوان است، تبلیغات مجازی از تبلیغات تلویزیونی تأثیر بیشتری خواهد داشت و هدف اصلی فیلمهای سینمایی که جذب جوانان به سینما است از طریق فضای مجازی بهتر عمل میکند.
نکته جالب در این میان اینکه پخشکننده فیلمی، چون لاتاری هم از تبلیغات تلویزیونی فیلمش ناراضی است. این فیلم که در روزهای تعطیلات روزانه بارها و بارها در بازههای زمانی بسیار نزدیک به هم تبلیغ میشد؛ اما به گفته فیاض پارسیان که پخش فیلم لاتاری را به عهده دارد «تبلیغات تلویزیونی این فیلم دیر شروع شد و روال مشخصی هم در تبلیغات تلویزیونی فیلمها وجود نداشت.» به باور پخشکننده لاتاری این اتفاقات باعث شده است که بعضی از مردم هنوز نمیدانند این فیلم در سینماها اکران شده است.
اما احمد مختاری از هدایت فیلم با اشاره به میزان فروش فیلم فراری که به نسبت دیگر فیلمهای اکران شده در نوروز امسال پایینتر بوده گفت: این فیلم سینمایی تا ۷ فروردین هیچ تیزر تلویزیونی نداشته است و قرار بود پخش تبلیغات آن از ۷ فروردین ماه آغاز شود بنابراین شاید یکی از دلایل کم بودن استقبال از این فیلم با وجود آنکه در جشنواره فیلم فجر موفقیتهایی را کسب کرد، همین باشد.
اعتراضها و انتقادها
علاوه بر موضوع تبلیغات، شرایط اکران نوروز هم باعث انتقاداتی شده است. شرایطی که علاوه بر تهیهکنندگان، صدای اعتراض بازیگران فیلمهای روی پرده را هم بلند کرده است. نوید محمدزاده که فیلم بدون تاریخ، بدون امضا را روی پرده داشت، از کم شدن سینماهای این فیلم به شدت انتقاد کرد و گفت: ما همیشه میگوییم فیلمهای کمدی میفروشند. اما سیاستگذاری طوری است که فیلمهای کمدی بفروشند.
نوید گفت: درحالیکه این فیلم خوب میفروخت، بعد از چهار هفته سالنهایش را گرفتند: این فیلم داشت میفروخت. چرا باید سالنهایش را بگیرند و بدهند به فیلمهای کمدی یا ارگانی یا هرچیزی؟ یا این فیلمها را اکران نکنید یا علنی به مردم بگویید دوست نداریم این جنس سینمای دغدغهمند را ببینید.
نوید محمدزاده تنها بازیگر معترض به شرایط در روزهای تعطیلات نبود و علاوه بر او محسن کیایی بازیگر لونه زنبور هم در اینستاگرام خود از شرایط اکران این فیلم انتقاد کرده است. او نوشت: سالنها خریداری شده و سانسهای پشت سر هم فیلمهای دیگه حق دیده شدن از مابقی فیلمها رو میگیره.
اکران دوم
درحالیکه تیم اطلاعرسانی فیلم یادم تو را فراموش اعلام کردهاند این فیلم به کارگردانی علی عطشانی بعد از خرگیوش در گروه سینمایی زندگی اکران میشود، اما مدیر پخش حوزه هنری. غلامرضا فرجی گفته: بعد از پایان اکران فیلم خرگیوش اکران فیلم جشن دلتنگی آغاز میشود و زمان اکران احتمالی این فیلم اردیبهشت خواهد بود.
با توجه به فروش پایینتر سه فیلم خرگیوش، فیلشاه و فِراری نسبت به چهار فیلم دیگر اکران نوروز ٩٧ احتمال دارد این سه فیلم زودتر تعویض شوند و پخشکنندگان برخی فیلمهای در صف اکران میکوشند از حالا خود را برای اکران دوم بهار آماده کنند. به جز جشن دلتنگی اخباری درباره نمایش فیلمهایی مثل چهارراه استانبول و خوک در نوبت بعدی اکران منتشر شده است.
وب سایت سر آشپز پاپیون: شیرینی مربایی جزو خوشمزهترین شیرینیهایی هست که توی دسته شیرینیهای خشک قرار میگیره و معمولا به خاطر ماندگاری و صد البته خوشمزگیش در دسته شیرینیهای پرطرفدار هم قرار میگیرد.
مواد لازم:
هویج ۵۰۰ گرم
شکر ۵۰۰ گرم
پودر ژلاتین ۱ قاشق چای خوری
گلاب ۱/۴ لیوان
پودر هل ۱ قاشق چای خوری
زعفران دم کرده ۱ قاشق مربا خوری
آبلیمو ۲ قاشق چای خوری
طرز تهیه:
هویجها را شسته پوست کنده و خورد کنید و در یک قابلمه بریزید و قابلمه رو روی حرارت متوسط قرار دهید و دو لیوان آب اضافه کنید و بگذارید تا هویج بپزد و نرم شود.
سپس با میکسر هویجها رو پوره کنید. هویج پوره شده را مجدد داخل قابلمه بریزید. شکر و هل و زعفران را اضافه کنید و مخلوط کنید؛ و اجازه دهید تا مارمالاد قوام آید.
پس از جا افتادن مارمالاد پودر ژلاتین را با گلاب مخلوط کرده و روی بخار آب بنماری کنید تا ژلاتین کاملا حل شود. مخلوط ژلاتین را به مارمالاد اضافه کرده و هم زده سپس آبلیمو را اضافه کرده و هم زده و از روی حرارت بردارید.
اجازه دهید تا مارمالاد خنک شود سپس در بطری شیشهای ریخته و در یخچال قرار دهید تا آماده مصرف شود.
سایر نکات:
به جای ژلاتین میتونید از تخم به استفاده کنید من برای همهی مرباهای که درست میکنم از تخم به استفاده میکنم.
به این صورت که یک قاشق چایخوری تخم به را لحظه اوایل پخت اضافه میکنم و در آخر پخت هستهها رو از مربا برمی دارم.
منبع: سرآشپز پاپیون
کادر فنی پرسپولیس، بازیکنان اصلی این تیم را برای بازی با نسف قارشی مشخص کرد.
به نقل از مهر، برانکو ایوانکوویچ، یازده مرد اصلی پرسپولیس را برای بازی امشب مقابل نسف قارشی ازبکستان مشخص کرد که به شرح زیر است:
علیرضا بیرانوند ، محمد انصاری ، حسین ماهینی ، سیدجلال حسینی ، صادق محرمی ، کمال کامیابی نیا، محسن ربیع خواه ، وحید امیری ، سیامک نعمتی ، فرشاد احمدزاده و علی علیپور.
به نقل از مهر، تیم فوتبال پرسپولیس ساعت ۱۹ امشب دوشنبه در هفته پنجم رقابت های لیگ قهرمانان آسیا در نخشب ازبکستان به مصاف نسف قارشی می رود.
«۱۵:۱۷ دقیقه به مقصدِ پاریس» (The ۱۵:۱۷ to Pais) با یکی از بدترین کارگردانیهای «ایستوود» در سالهای اخیر آغاز میشود و با یکی از بهترین کارگردانیهای او پایان مییابد.
در نگاه جالب «ایستوود» به مسئله قهرمان بودن و وظایفِ شهروندی، او داستان معروف سال ۲۰۱۵ را که در آن ۳ شهروند جوان آمریکایی یک تروریست مسلح را در قطاری از «بروکسل» متوقف کردند را با انتخاب همان ۳ مرد به عنوان بازیگران فیلم بازگو میکند.
قسمت پیشزمینه درام داستان تا زمانی که قصه به بخش اوج و محوری خود وارد شود کیفیت بالایی ندارد و عموماً با مونولوگهای نه چندان جالب درباره دغدغههای هویت محور دوران ابتدایی بلوغ پر شده است.
به غیر از بخش اوج فیلم، داستان «اسپنسر استون»، «آنتونی سدلر» و «آلِک اسکارلاتوس» روایت کندی دارد و آنقدر جذاب نیست. آنها که تحت تعلیمات شدید و سختگیر مسیحیت در ایالت ساکرامنتو بزرگ شده اند، تفریح خود را به بازی کردن با اسلحههای بادی پس از مدرسه محدود کردهاند و هر وقت که معلم آنها را به دلیل اقدامات ضد سیستم به دفتر مدیر میفرستد به وی میخندند.
اگرچه، پس از یک فلش فورواردِ سریع به صحنه قطار و حوادث آن، کارگردان ما را به سرعت وارد زمان حال حاضر میکند و از آن صحنه به بعد فیلم شبیه به یک مستند به نظر میرسد که شخصیتهای اصلی آن یعنی «استون»، «سدلر» و «اسکارلاتوس» شخصیتهای چند سال پیش خود را دوباره بازآفرینی کردهاند. هیچ کدام از آثار مدرن «ایستوود» به این سبک ساخته نشدهاند و این اثر نیز بهتر از چیزی که انتظار داریم عمل میکرد.
حتی وقتی که «۱۵:۱۷ دقیقه به مقصدِ پاریس» دچار لغزش شده و از مسیر اصلی خود خارج میشود هم همچنان به عنوان قماری جذاب باقی میماند؛ ترکیب کردن سنت اجراهای غیر داستانی با عناصری از روایتهای قدیمی. مردانِ فیلم نیز به خوبی در فیلمی که شبیه به آثاری با محوریت رفاقت بین دوستان میماند قرار میگیرند؛ «استون» عضو اضافی گروه است که امیدوار است با این قضیه بتواند شفافیت را به زندگی خود بیاورد، «اسکارلاتوس» سرباز تازهکاری است که مشکلات کمتری دارد و «سدلر» هم رفیقی است که ترجیح میدهد به استراحت و مِی خواری مشغول شود تا هر کار دیگری.
اتمسفری که بین شخصیتها جریان دارد، در صحنههای ابتدایی به نوعی شوکهکننده است، علیالخصوص هنگامی که «استون» درباره بیهدف بودن زندگی خود صحبت میکند و بقیه سعی در آرام کردن او دارند. آنها بازیگرانِ خیلی خوبی نیستند، اما در بازی کردن نقش خود مشکلی ندارند و صحنههایی که با یکدیگر بازی کردهاند (که شامل صحنههایی آرشیو شده نیز در انتها میشود)، گمنامی آنها قبل از این حادثه که به سر خط خبرها تبدیل شد را به خوبی برجسته میکند. اگراین فیلم در فستیوال فیلم True/False شرکت داده میشد، هیچکس نمیتوانست به حضور آن ایراد بگیرد.
متاسفانه، هر زمانی که «۱۵:۱۷ دقیقه به مقصدِ پاریس» از حربهها و حقههای رایج استفاده میکند تجربه فیلم ضربه میخورد.
در نهایت، این فلسفهبازیها به کنار میروند هنگامی که «استون» تمرینات نظامی خود را که با نتایج نامشخصی همراه است ادامه میدهد و در نهایت به رفقای خود در تور اروپایی آنها میپیوندد. مسافرتهای آنها گویی که به داستانهای شجاعانه و خندهدار نزدیک میشود، اما اینگونه نیست؛ در عوض، در عین پرسهزدن در خیابانهای «رم» و «بروکسل»، آنها تبدیل به وسیلهای برای نگاه کردن به نوعی از زندگی که رگههایی از دوران ابتدایی بلوغ را در خود دارد میشوند که سعی میکند مثل «پسربچگی» (Boyhood) ارزش نهادن به لحظات عادی و قدر آنها را دانستن را ارج بنهد.
با این حال، هیچ کدام از این لحظات ارزشی نداشتند اگرکه نتیجه نهایی چیز جالبی نمیشد و صحنههای داخل قطار باعث میشوند که این بخش نیز تکمیل باشد. جدا از نامگذاری جنونآمیز تروریستی که در قطار است، صحنههایی که بین شخصیتها و تروریست داستان بخشی از بهترین لحظات کارگردانی «ایستوود» در کل کارنامهی کاری او است؛ نبردهای فیزیکی با حجم زیادی از خشونت و درد. این بخش از فیلم، سفر پر از دست انداز ما را در طول داستان ارزشمند میکند یا حداقل آن را از تلاش برای پیدا کردن لب مطلب حفظ میکند.
در تضاد با دو فیلم «ایوو جیما» که دو سوی مختلف از یک جنگ را نمایش میدادند، «۱۵:۱۷ دقیقه به مقصدِ پاریس» به آن دستهای از فیلمها تعلق دارد که «سالی» (Sully) و «تکتیرانداز آمریکایی» (American Sniper) نیز جزو آنها هستند؛ نشان دادن قهرمانهای معروف زندگی عادی و زندگی سادهی آنها.
چیزی درباره دعوایی که «استون» یک ماه بعد در یک کلوپ متحمل شد یا تاثیری که این شهرت بینالمللی در زندگی آنها داشت در فیلم مشاهده نمیشود. اما تمام اینها رویدادهای اخیر هستند و با بازی کردن در فیلمی تنها ۳ سال پس از رویداد اصلی، «کلینت ایستوود» بخش جدیدی به زندگی آنها اضافه کرده است. در نتیجه، «۱۵:۱۷ دقیقه به مقصدِ پاریس» با موجهای مثبتی پایان مییابد که شما نمیتوانید به آنها اعتماد کنید و البته این حس که ماجراجویی آنها تازه آغاز شده است.
منبع: سایت نقدفارسی
مترجم: امید بصیری